آرشيو براى موضوع ‘تنهایی’
۹۴
به یاد ن – الف که دیریست دیگر اینجا نیست
به یاد آدمهایی که در زیر آوار تنهایی زلزلهی زندگی جان دادهاند، سکوت میکنم.
۹۳
هر شب در موجهای سکوت غرق میشوم.
۸۱
شورش کلمات با حکمرانی سکوت در اقیانوس تنهایی تماشاییست.
۷۰
و غمزده شد پسرکی. و ایستاد و به سرعت نفس کشید. و درد کشید. و با سکوتی سرسامآور در سرتاسر محلهشان فریاد زد. و شنید موفق باشی. آنقدر که خوابش پرید. ثابتتر ماند اما باد کجش کرد تا آنجا که شبکهی اشک را گرفت. و آب دهانش را قورت داد. و لبش لرزید. و کسی نبود جز سکوت و خاموشی.
۶۹
اینکه میگویند هر کسی نیمهی گمشدهای دارد واقعیت است. حالا یک نفر آن ابتدا پیدا شد و قاعده را برهم زد؛ دلیل نمیشود که ما هم نیمهی گمشدهی دیگری را برُباییم.
۶۷
تمام شد. تمام شد. تمام شد. تمام شد. تمام شدنها تمامی ندارند.
۶۶
کاش میان تو { و } من، همین قدر فاصله بود.
۶۳
تنهایی اول از توالت شروع شد …
۶۱
به کسی فکر میکنم که فکرش جای دیگریست و فکر من همیشه جای دیگریست؛ پیش دیگری که دیگر پیشم نیست.
۴۸
تصوراتم را به دورترین نقاط ذهنم پرتاب میکنم.
۳۷
شب؛ بوستر تنهایی!
۲۲
تنهایی را با خود به گور خواهم برد.
۹
دلتنگیهایم یکدیگر را در آغوش گرفتهاند.