آرشيو براى موضوع ‘مرگ’
۶۰
برای ح – م
مرگ در دورترین نقطهی زندگی از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است.
۴۶
از دست مادر عزرائیل هم کاری ساخته نیست.
۴۲
در زندهترین شهر دنیا، برایت میمیرم.
۳۸
بیهوا مُرد.
۳۵
انسان به قیمت مرگ زندگی میکند.
۳۴
روزنهی امیدش عاقبت با جسدش پُر شد.
۲۸
از پیازیم و به پیاز باز میگردیم!
۲۶
انسان در آخرین لحظهی زندگی، مرگ را تجربه میکند.
۲۲
تنهایی را با خود به گور خواهم برد.
۱۷
تنها مرگ است که قلب را میخواباند.
۱۴
هر چه بیشتر زندگی میکنم به مرگ امیدوارتر میشوم.
۲
میخواهم آدمکُش شوم، اول از همه خودم را میکُشم.
۱
تقدیم به آرش آزادی
غم آخر، معنا ندارد.